سفارش تبلیغ
صبا ویژن

غنچه تا لب بگشود ، روی گل پیداشد .... دُرلبهای قشنگش ، خنده ای ز

غنچه تا لب بگشود ، روی گل پیداشد

دُرلبهای قشنگش ، خنده ای زیبا شد

 

چشم من آئینه و ، چشم تودرآن معنا شد

چشم توصاعقه ای زد ، دل من شیدا شد

 

نگه ات کردم و ، احوالت پرسیدم

نگه ام کردی واسراردلم رسوا شد

 

شعله ی چشم توچون صاعقه بردل میزد

مرغ دل درقفسم ، سوی شما پرمی زد

 

دل به امید ببستم ، که چه روزآیی !

نا امیدی که کفراست ، توکی می آ یی ؟

 

کی دراین کهنه قفس ، بازدلم پرگیرد ؟

روح این غمزده پیر ، دگرجان گیرد   

 

من غلامم ، زسرشورتو دراین قفسم

تاکه بازآیی ومن دمی مجددگیرم

 

غ..ر..آ



[ پنج شنبه 95/11/7 ] [ 4:9 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 2
بازدید دیروز: 118
کل بازدیدها: 343066