سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیدم درآئینه و ، آه چه اندوهی ... دلم گرفت و رفت ، هرسویی

 

 

دیدم درآئینه و ، آه چه اندوهی

دلم گرفت و رفت ، هرسویی

 

فکراین بود ، که داشتم پر وبالی

نپریدم وگرفت ، آئینه زما حالی

 

عمری که به صد ، رنگ پائیزرفت

چون خاروخسی ، بود ورفت 

 

برفی شده بود سرم ، آئینه گفت

برسرنشسته ، برف سفید

 

می جستم درون کودکی یم هرسوی

مات ماندیم درآئینه و ، موکشته سفید

 

گذرعمربه جوی دید ، غلام باریک

نه حرا سیم ازاین ، غول سفید

 

غ..ر..آ

 



[ دوشنبه 96/2/4 ] [ 9:44 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 159
بازدید دیروز: 165
کل بازدیدها: 343723