سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وسوسه کرده باد را ، عشوه وآن نررگس تو ... سپیده سرزد باز ، از

وسوسه کرده باد را ،

عشوه وآن نررگس تو ...

سپیده سرزد باز ،

ازسماع گیسوان تو ...

زمزمه ترانه ها و ،

شادی روی لبت ،

به قلب من شرار زده ،

فظای اعتماد تو ...

اگرقراره بشکنی و ،

تارکنی چشم مرا ...

فظای انتقاد را ،

غبارکنم به روی تو ...

آئینه اطاق من ،

مگرتو دشمن منی ؟ ...

چراغبارنشسته است ،

زمزمه میکند لبم.ترانه های شاد تو...

غ..ر..آ



[ پنج شنبه 99/1/28 ] [ 11:38 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

اسب دلم رام ، چشم شهلای تو شد ... منتظر وبی قرارِ و ، زار تو

اسب دلم رام ،

چشم شهلای تو شد ...

منتظر وبی قرارِ و ،

زار توشد ...

جوشش دریای دل و ،

چهره آرام تو ...

مرجع تقلید توای و ،

دل رام توشد ...

سلسل احکام توای ،

مقصد ومعبداٌ توی ...

چشم سیاحتگرت ،

شره آفاق شد ...

تاب مرا برده ای ،

شعله کشیداین شرار ...

چشم توشد مشقم ،

خام دلم زنده شد ...

خشکی لبهای من ،

وزطربت زنده شد ...

اسب دلم رامِ ،

هُرم نگاه توشد ...

غ..ر..آ



[ پنج شنبه 99/1/21 ] [ 10:20 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

منکه پُر زاندوه ، ثریا شدام !... زآن ره کج و ومعج ، بی ثریا ش

منکه پُرزاندوه ،

ثریا شدام !...

زآن ره کج و ومعج ،

بی ثریا شدام ...

دلکم فال معقول نیفتاد ،

بررسم به وصال ...

سرپیری می نگارم ،

که رسوا شدام ...

کاش پیدا شود ،

راه فرای ازتو ...

نشد آخر ،

به نگارم برسم ...

میرسد مرک من آخر ،

بیا که تنها شدام ...

فال گرفتم باردگر ،

خوب نیامد غلام ...

راه مگر کج بود ،

که تنها شدام ...

توکه درهرانجمنی ،

ورد زبان وخاصی ...

ماکه درگیر توایم صاحب دل ،

پس چرا بی ثریا شدام ...

غ...ر..آ



[ سه شنبه 99/1/19 ] [ 10:47 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

توکه ازچشم من ، احساس دلم خواندای ... سخنی نیست که بگویم ، خو

توکه ازچشم من ،

احساس دلم خواندای ...

سخنی نیست که بگویم ،

خودت استادی ...

جمله یست که نگویم ترا ،

سخت است ولی ! ...

وتوآنی که دوستت دارم و ،

خود استادی ...

مکن ترک مرا ،

ترک نفس خواهم کرد ...

دل پُرتپشم را ،

بی کس خواهی کرد ...

طافت هجر رفتنت ،

را ندارم نفسم ...

تورمق در دل وجان منی ،

ای همنفسم ...

دل مرثیه خوانم را نکذار ،

سودازده توشود ...

دل وابسته را بگذار ،

شیدای تو شود ...

غ..ر..آ



[ جمعه 99/1/15 ] [ 10:52 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

تانگاهم تنظیم شد ، سوی تو ... ناگهان چشمم ، درگیرشد درچشم تو

تانگاهم تنظیم شد ،

سوی تو ...

ناگهان چشمم ،

درگیرشد درچشم تو ...

با قلم موی عشق ،

ترسیم کردم در دلم ...

نقش زیبای توبر ،

روی قلبم ترسیم شد ...

آنچنان تاثیرکرد ،

هُرم لبت ...  

کهنه زخمهایم ،

ترمیم شد در دلم ...

ناگهان قلبم تپش هایش ،

بالا گرفت ...

دوره تحریم تمام و ،

عشقت جای گرفت در دلم ...

آنچنان عاشق شدم من ترا ،

خاص شدعشقت دلم ...

عشق تو تقسیم شد ،

بین خدا و دلم ...

غ..ر..آ



[ شنبه 99/1/9 ] [ 9:46 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

نگاه توآفتاب و پیش چشمت ، چوموم آب میشوم ...

نگاه توآفتاب و پیش چشمت ،

چوموم آب میشوم ...

به حُرم حریربوسه ات ،

غرقِ نگاه آفتابت میشوم ...

شراره ای که می کشد ،

مرا درنگاه تو ...

به لای لا ی لبت ،

اسیرشراب خواب میشوم ...

نگاه می کنی ومیدمی ،

ومن گرم نگاهت میشوم ...

غ..ر..آ



[ جمعه 99/1/8 ] [ 9:56 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

ما سراب نیم. ریشه داریم ، استاده ایم روی خاک ... مثل یک ساقه ی

 

ما سراب نیم. ریشه داریم ،

استاده ایم روی خاک ...

مثل یک ساقه و کیاه ،

تن دادایم ...

به آفتاب وآب وباد ،

روی خاک ...

می مکد گرزندگی ،

شهد مرا ...

ما هنوزایستاده ایم ،

روی خاک ...

جاودانه نیم ،

با طنینِ آرزوها ...

زنده ایم ...

برجدارپنجره ،

ازشبنم شب ...

هرسحر نقش ،

گل میکشم ...

یک ترانه یک غزل را دلنشین ،

با نفسهای دلبرمیکشم ...

غ..ر..آ

 



[ سه شنبه 99/1/5 ] [ 11:20 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

تب طولانی می خواهم ، که احساسش برانگیزم ... نگاه نافذش را ، ب

 

تب طولانی می خواهم ،

که احساسش برانگیزم ...

نگاه نافذش را ،

به یک بوسه برانگیزم ...

چه دلگیرم ازاین ،

بن بست بی راهه ...

دلم احساس می خواهد ،

که عشق را دربغل گیرم ...

چه بی منطق است ،

دنیای بن بست ...

اگرعشقی نباشد ،

خزان دنیا را می گیرد ...

چقدردوست می دارم ،

خزانم باشد بارانی ...

حبیب آید بپاشد بذر ،

چتربرسرنمی گیرد ...

درآن آرمش پنهان ،

لبانم خنده می خواهد ...

دلم پُرزفریاد و ،

مگرعاشق شدن جرم است ...

دلم پُرزاحساس و ،

مگرحالم نمی فهمد ..

غ..ر..آ



[ دوشنبه 99/1/4 ] [ 3:29 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دفترشعرعشقت را بستم و ، اما پس لرزه داشت ...

دفترشعرعشقت را بستم و ،

اما پس لرزه داشت ...

گفتم: ازخاطرت رفتم ولی ،

سیا مشقت ادامه داشت ...

تکیه گاه می خواستم ،

برای لرزش شانه ام ...

تکیه گاه هم رفت و ،

مراتنها گذاشت ...

دست تقدیر بود یا اقبال من ،

اوسفرکرد ومرا جا گذاشت ...

غ..ر..آ



[ جمعه 99/1/1 ] [ 5:31 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 87
بازدید دیروز: 97
کل بازدیدها: 343033