پيام
+
[تلگرام]
سيب ازشاخه افتاد ،
ترک خورد
آنچه برسرشاخه ماند ،
خوراک زاغک شد
سيبي درآب افتاد و ،
رقصان ميرفت
ميري ديد و به لب خورد و ،
عجب گفت
برگهاي زرد ونارنج ،
که دربدرقه بودن
رقصان برفتن و،
رودغزل گفت
آن چشمه که ميجوشيد ،
با کميش
ازنعمت بارش پائيزبا رود ،
آهنگ سفرگفت
صد شکرکه پشت هر ،
زّرِغلطان
پنهان بود و او ،
ذگرزبان شد
ليلي تواي وعشاق ،
همه مست مستن
يک جرعه زدن غلام ،
ديوانه ره شد
غ..ر..آ
رايحه ي انتظار
97/8/15