غلامرضا رمضاني آقداش - پيام‌هاي ارسالي

همدمي و هم ، وصله ي جان مني... گاه گاهي نمي‌فهمند ترا چرا ؟... بدتر از دشمنيم..‌‌. اي عشق پس درد تو چيست ؟.. هم دوست نداري نشکنم... گاهي جدا از مني.... گاهي زمينم مي‌زني... غ..ر..آ

Mon, 17 Mar 2025 08:26:00 GMT

همدمي و هم ، وصله ي جان مني... گاه گاهي نمي‌فهمند ترا چرا ؟... بدتر از دشمنيم..‌‌. اي عشق پس درد تو چيست ؟.. هم دوست نداري نشکنم... گاهي جدا از مني.... گاهي زمينم مي‌زني... غ..ر..آ

..هفتاد سين.. .کنار سبز و ، . هفتاد سين سرودم ... . که هفتاد سال گذشت و، . هي دويدم... . نسيم از بند رخت ، . چون عمر گذرکرد... . به تن جامهِ پوشيدم ؟ ، .ولي شاد نکردم! ... . نبودي کنارم مادر وليکن ! ، . ترا درمنظرِ خاطرم مي ستودم... غ..ر..آ متولد 1334/1/15 1404/1/15

Sun, 06 Apr 2025 20:08:00 GMT

..هفتاد سين.. .کنار سبز و ، . هفتاد سين سرودم ... . که هفتاد سال گذشت و، . هي دويدم... . نسيم از بند رخت ، . چون عمر گذرکرد... . به تن جامهِ پوشيدم ؟ ، .ولي شاد نکردم! ... . نبودي کنارم مادر وليکن ! ، . ترا درمنظرِ خاطرم مي ستودم... غ..ر..آ متولد 1334/1/15 1404/1/15

..اي نسيم.. .اي نسيم گنه از چشمِ ، .سياهش بود که ميدويدم... . که همچون در غبارِ ، . صبح ديدم... .او رميد و من بدنبالش ، .دويدم... .همچو آهوي وحشي ، .زجانم دل بريدم... غ..ر..ر .

Sat, 12 Apr 2025 16:50:00 GMT

..اي نسيم.. .اي نسيم گنه از چشمِ ، .سياهش بود که ميدويدم... . که همچون در غبارِ ، . صبح ديدم... .او رميد و من بدنبالش ، .دويدم... .همچو آهوي وحشي ، .زجانم دل بريدم... غ..ر..ر .

..مرتع دل.. . اين بار دلم خون شده ، .از دست تو اي دوست... .رفتي سفر و گوش نکردي ، . چرا به دلت دوست ؟ ... .دل جام عتيق است ، .مشکن هي مکن ناز... . نوميد مکن دوست! ، . که عشق فنا کشتني نيست... . ابريست دلم چشمم ، . جعبه‌ي باران... .در مرتع دل مانده هنوز ، .شبنم عطر تواي دوست... غ..ر..آ

Tue, 15 Apr 2025 10:56:00 GMT

..مرتع دل.. . اين بار دلم خون شده ، .از دست تو اي دوست... .رفتي سفر و گوش نکردي ، . چرا به دلت دوست ؟ ... .دل جام عتيق است ، .مشکن هي مکن ناز... . نوميد مکن دوست! ، . که عشق فنا کشتني نيست... . ابريست دلم چشمم ، . جعبه‌ي باران... .در مرتع دل مانده هنوز ، .شبنم عطر تواي دوست... غ..ر..آ

.. عذاب عشق.. .بيا و تو رحم کن ، .بر دوچشمِ گريانم... .بيا پادشاهي کن ، .برمن و دل زارم... . مرا به جهنم افکند ، .عشقت اما ! ... . چگونه بگويم که ، .عذاب عشق را دوست دارم... .بپوش خطايم را ، . به اندازه مادر و کودک... . شماره نکن خطايم ، .گرچه به عذاب سزاوارم... .ترا ميخوانم ؟، . به اميد فضلت... .در شمار گنه مگير مرا! ، . به عشقت گرفتارم... غ..ر..آ

Fri, 18 Apr 2025 11:49:00 GMT

.. عذاب عشق.. .بيا و تو رحم کن ، .بر دوچشمِ گريانم... .بيا پادشاهي کن ، .برمن و دل زارم... . مرا به جهنم افکند ، .عشقت اما ! ... . چگونه بگويم که ، .عذاب عشق را دوست دارم... .بپوش خطايم را ، . به اندازه مادر و کودک... . شماره نکن خطايم ، .گرچه به عذاب سزاوارم... .ترا ميخوانم ؟، . به اميد فضلت... .در شمار گنه مگير مرا! ، . به عشقت گرفتارم... غ..ر..آ

.. باران عشق.. وقتي که هوا کبود شد ، باران آمد ... روي شاخه‌هاي گل ، اشک باران آمد... اي رهگذر کوچه باغ عاشق‌ها ، بنگر ؟ ... عاشق چه دلگشا ، بي چتر زير باران آمد... اين کوچه آسمانش ، نقره مي‌بارد ... با حضورش عشق ، با نزول فراوان آمد ... غ..ر..آ

Sun, 20 Apr 2025 16:58:00 GMT

.. باران عشق.. وقتي که هوا کبود شد ، باران آمد ... روي شاخه‌هاي گل ، اشک باران آمد... اي رهگذر کوچه باغ عاشق‌ها ، بنگر ؟ ... عاشق چه دلگشا ، بي چتر زير باران آمد... اين کوچه آسمانش ، نقره مي‌بارد ... با حضورش عشق ، با نزول فراوان آمد ... غ..ر..آ

..بگزار ببينمت.. .بگزار ببينمت هنگام، . گيسو تکاندنت... .بيقرار شوم از عطر تو و ، .خرامان امدنت... .بگذار تماشا کنم ، .نوتر از سالهاي دگر شدي... .اين سال جديد بيقراترم ، .براي گيسو تکاندنت... .گل‌هاي باغچه از آمدند ، بيقرارو جادو شدن... .مثل عاشقي که عاشق شده ، .از خرامان امدنت... غ..ر.. آ

Thu, 20 Mar 2025 09:03:00 GMT

..بگزار ببينمت.. .بگزار ببينمت هنگام، . گيسو تکاندنت... .بيقرار شوم از عطر تو و ، .خرامان امدنت... .بگذار تماشا کنم ، .نوتر از سالهاي دگر شدي... .اين سال جديد بيقراترم ، .براي گيسو تکاندنت... .گل‌هاي باغچه از آمدند ، بيقرارو جادو شدن... .مثل عاشقي که عاشق شده ، .از خرامان امدنت... غ..ر.. آ

.. خانه دوست.. مي‌داني مي‌دانم که باز تو را دارم... مثل هرروز بپرسي که آيا ؟.... مثل ديروز تو را دوست دارم.... مهرباني هنوز پابرجاست! .... مثل ماهي عاشقِ تنگِ آب.... که برايت سرودنها دارم.... عشق عشق است با زر بنويس.... بر لوحي که فلسفه بافي نيست! .... به دور از هرگونه فريب دوستت دارم.... کوچه بي‌نام و نشان راه به جايي نبرد.... من همان خانهٌ دوست را دوست دارم.... غ..ر..آ

Fri, 14 Mar 2025 21:26:00 GMT

.. خانه دوست.. مي‌داني مي‌دانم که باز تو را دارم... مثل هرروز بپرسي که آيا ؟.... مثل ديروز تو را دوست دارم.... مهرباني هنوز پابرجاست! .... مثل ماهي عاشقِ تنگِ آب.... که برايت سرودنها دارم.... عشق عشق است با زر بنويس.... بر لوحي که فلسفه بافي نيست! .... به دور از هرگونه فريب دوستت دارم.... کوچه بي‌نام و نشان راه به جايي نبرد.... من همان خانهٌ دوست را دوست دارم.... غ..ر..آ

..من همان آدمم.. .. حرفهاي تازه برگو. ، . بر من مجنونِ ديوانه‌ام ... . لحظه ها کوتا و فاصلِه را ، . دم به دم کم مي‌کني.. . سرخي سيب جنت دارد لبت ، .من همان آدمم غ..ر.آ

Thu, 13 Mar 2025 10:36:00 GMT

..من همان آدمم.. .. حرفهاي تازه برگو. ، . بر من مجنونِ ديوانه‌ام ... . لحظه ها کوتا و فاصلِه را ، . دم به دم کم مي‌کني.. . سرخي سيب جنت دارد لبت ، .من همان آدمم غ..ر.آ

..من همان آدمم.. .ميکشم موي سر دلبر را ، .دانه دانه شانه با دلم ... .سربه روي شانه ام بگذار، دلبرم مستانه ام... پس بزن از پيش چشمت ، ابر تيره نازنين... .تا تو برهم مي‌زني پلک ، .ميشوم مستانه و ديوانه‌ام... .خم مکن ا?برو بخند. ، . هر لحظه دل شادم کن... . حرفهاي تازه برگو. ، . بر من مجنونِ ديوانه‌ام ...

Thu, 13 Mar 2025 10:31:00 GMT

..من همان آدمم.. .ميکشم موي سر دلبر را ، .دانه دانه شانه با دلم ... .سربه روي شانه ام بگذار، دلبرم مستانه ام... پس بزن از پيش چشمت ، ابر تيره نازنين... .تا تو برهم مي‌زني پلک ، .ميشوم مستانه و ديوانه‌ام... .خم مکن ا?برو بخند. ، . هر لحظه دل شادم کن... . حرفهاي تازه برگو. ، . بر من مجنونِ ديوانه‌ام ...

مترسک را دار زدند ، به جرم دوستي با پرنده که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه اي فروخته باشد، راست ميگفتي که اينجا”قحطي عاطفه”هاست ???????????

Thu, 13 Mar 2025 19:41:00 GMT

مترسک را دار زدند ، به جرم دوستي با پرنده که مبادا تاراج مزرعه را به بوسه اي فروخته باشد، راست ميگفتي که اينجا”قحطي عاطفه”هاست ???????????

نه تو مي ماني و نه اندوه ، و نه هيچ يک از مردم اين آبادي! به حباب نگران لب يک رود قسم، و به کوتاهي آن لحظه ي شادي که گذشت، غصه هم مي گذرد،! آنچناني که فقط خاطره اي خواهد ماند، لحظه ها عريانند . به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز… #سهراب_سپهري ??

Sun, 16 Feb 2025 09:30:00 GMT

نه تو مي ماني و نه اندوه ، و نه هيچ يک از مردم اين آبادي! به حباب نگران لب يک رود قسم، و به کوتاهي آن لحظه ي شادي که گذشت، غصه هم مي گذرد،! آنچناني که فقط خاطره اي خواهد ماند، لحظه ها عريانند . به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز… #سهراب_سپهري ??

.. دفتر شعرم.. . چه تب آلود است، . امشب دفتر شعرم ... . سرشار از عطش، . عاشقانه ام... .پولکي هاي برف ، مثل ستاره... .ميدرخشد ، روي دفتر شعرم... در آسمان ديده تو جرقه‌اي ، زد و ستاره کاشت در قلبم... .در شيار خواهش‌هاي دل ، .بجا مانده عطر گل شب بو... . که مي‌کشيد قلم عشق را ، برپيکر کاغذ سفيد دفترم ... غ..ر..آ

Fri, 14 Feb 2025 19:06:00 GMT

.. دفتر شعرم.. . چه تب آلود است، . امشب دفتر شعرم ... . سرشار از عطش، . عاشقانه ام... .پولکي هاي برف ، مثل ستاره... .ميدرخشد ، روي دفتر شعرم... در آسمان ديده تو جرقه‌اي ، زد و ستاره کاشت در قلبم... .در شيار خواهش‌هاي دل ، .بجا مانده عطر گل شب بو... . که مي‌کشيد قلم عشق را ، برپيکر کاغذ سفيد دفترم ... غ..ر..آ

.. صبح زيباي..+ .صبح هم عسل و ، .ترانه سرايي شد ... .امروز چقدر بکر و ، . يار تماشايي شد ... .امروز که با نام ، .تو آغاز کردم ... . روياي من اين هفته .با تو تماشايي شد . آغاز و سر آغازم ، . تو هستي ... . شهناز من امروز ، .غرق زيبايي شد ... غ..ر..آ

Sun, 16 Feb 2025 09:31:00 GMT

.. صبح زيباي..+ .صبح هم عسل و ، .ترانه سرايي شد ... .امروز چقدر بکر و ، . يار تماشايي شد ... .امروز که با نام ، .تو آغاز کردم ... . روياي من اين هفته .با تو تماشايي شد . آغاز و سر آغازم ، . تو هستي ... . شهناز من امروز ، .غرق زيبايي شد ... غ..ر..آ

..از سر خامي.. .پيش تو گر لکنت ، .گرفتم مهربان... .بس که زيبايي و ، .هم شيرين زبان... .از سر خامي اگر ، .شکوهِ کردم مهربان ؟... . اين خطا بر ما ببخش ، .شيرين زبان... .تا تو هستي و هستي برقرار ، . دل نباشد دگر نگران... غ..ر.. آ

Tue, 04 Feb 2025 11:19:00 GMT

..از سر خامي.. .پيش تو گر لکنت ، .گرفتم مهربان... .بس که زيبايي و ، .هم شيرين زبان... .از سر خامي اگر ، .شکوهِ کردم مهربان ؟... . اين خطا بر ما ببخش ، .شيرين زبان... .تا تو هستي و هستي برقرار ، . دل نباشد دگر نگران... غ..ر.. آ