عارفانه های یک دوست

ه....حسرت بوس

تو درتنم ،

چه آتشی افروختی ...

شرربه جانم زدی و ،

درعشق سوختی ...

ای لبانت بوسه گاه ،

خیره مانده چشمانم به راه ...

زآن حسرت بوسه ،

تنم. درتبی سوختی ...

غ..ر..آ

..نگاه نسیم ..

می کشد نگاه نسیم ،

چشم را ! ...

سوی زلف پریشانت ...

خط سبز نگاهی ،

می برد دل را ...

آن سوی چشمانت ...

غ..ر..آ

..اعجاز باش..

میزنم ساز وبیا ،

طناز باش ...

سروری باش برسرم ،

تاج باش ...

پشت دروازه چشمانت ،

خشکم زده ...

در برویم بازکن و ،

اعجاز باش ...

من به شوقت آمدم ،

رحمی کن مرا ...

بال بگشای و مرا ،

پِر پرواز باش ...

سربه روی شانه ام بگذار ،

با تو هم صحبت شوم ...

حرف دل بسیار نازنین؟ ،

باغزل درگوشم اعجاز باش ...

غ..ر..آ