زما بگذرحبیب من
زما بگذرگلم جانم
چراکردی تو افسونم ، کجا دانی که مجنونم ؟
پریشان خاطرت نیستم ،تونیک دانی که حیرونم
همین دانم که می دانی ، توراجویم به هرکویی
تواز لفظِها آگاهی ، بفرمان تو ِمی نوشم
سخن برگو که من گوشم ، سخن پردازآگاهم
چه بددیدی ، چه نیک دیدی زما بگذرگلم جانم
فراموشت نمی گردم ، حبیبا تو رحمانی !
چه سنگین است تنهایی به راه رفته آگاهیم
به خاک تیره می جویم ، در رحمت به جنت را
توچشمِ (غلام) بگشای ، به نور ایزدی جانم
[ یادداشت ثابت - پنج شنبه 94/3/15 ] [ 12:29 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]