(پرده ازشب بگیر وهویدایش کن)
پرده ازشب بگیرو هویدایش کن
راز این هسته شکاف و تماشا یش کن
درحریم دل یار، یارِمرا می بینی
برجبینش بنگر ، جلوه خدا می بینی
درمصاف مسکین دل من ، زبون نیابی اورا
صبح را روشن و، عشق را دوا می بینی
ای صبا زخارگل ، ترک جدا ایی مکن
چون به روی گل نگری ، درد را دوامی بینی
نای خشکید شود گرنه طراوت دم او
وای اگرحکمت خاررا زگل جدا بینی
تابد از دل شب پر توایی ازکوکب وماه
عشق راهنری یاب گلم ، نورخدا می بینی
[ یادداشت ثابت - یکشنبه 94/1/31 ] [ 10:58 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]