سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل من پیش توبود و ، تونگات جای دیگه .... چشم من پی توبود و ، ع

دل من پیش توبود و ،

تونگات جای دیگه

چشم من پی توبود و ،

عشوه هات جای دیگه

دلم واسیر کردی ،

مگه توخبرنداری

کی بجزمن اسیره ،

که تواشتباه کردی

پیش میادگاهی وقتها ،

راه واشتباه رفتن

دستم وبگیرعزیزم ،

این وعاشق ها گفتن

نگوبرگشتن خیاله ،

یا که توبهِ هم محاله

توباآن نگاه وعشوه ،

به غلام نگو محاله

 

غ..ر..آ



[ جمعه 97/2/28 ] [ 9:23 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

نباشی دل بدون . عشقت اسیره .... جوانی رفت ، که باعشقت بمیره

نباشی دل بدون .

عشقت اسیره

جوانی رفت ،

که باعشقت بمیره

نباشی کنارم دل و ،

چشم بیقراره

هوای دل ابری وچشمم ،

باران میباره

بدون خاطراتت ،

غصه دارم

نباشی بی تودل ،

تنها میمیره

چه کردی بی توهیچ ،

سرش نمیشه

نزن زیرقولت ،

که دل راضی نمیشه

به یادچشمت ،

چشم خواب نداره

که بی توهوای دل ،

آفتاب نداره

بیاسربزارم شبی روی ،

شانه هایت

که سرازروی شانه ات ،

برندارم

شبی میشه غلام ،

با توآرام بگیره ؟

بخوابم ازیاد برم ،

روزگارم

 

غ..ر..آ



[ چهارشنبه 97/2/26 ] [ 10:57 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

در میان شبِ ، تار وکبود .... دل سکوت بشکست و ، پرده راز گشود

در میان شبِ ،

تار وکبود

دل سکوت بشکست و ،

پرده راز گشود

یک پیاله می ،

ازآن میخانه زد

مستی اش درشیشه ،

انگورنبود

زآن همه دردها که می لغزید ،

درسینه اش

درنفسهایش بجزعشقت ،

هیچ نبود

غم فرومی ریخت و ،

فکرش شاخه ی زیتون صلح

بیصدا فریادش ،

درتو بود

خانه دل ،

خانه زاد عشق تو

درهوای عشقت ،

غلام مستانه بود

 

غ..ر..آ



[ دوشنبه 97/2/10 ] [ 8:34 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

کنارت هستم آرامم ، چه حالی دارم باعشقم ..... چشمای بی قرار ودل

 

کنارت هستم آرامم ،

چه حالی دارم باعشقم

چشمای بی قرار ودل ،

باتوخوشحاله عشقم

عجب میفهمی تو ،

ازاین دل عاشق

کدام شب است که بی تو ،

بخواب ساده ای باشم

تومثل لبخند شادی ومن ،

پروانه گردشمع باشم

توآغوش بازکن ونگزار ،

که دلگیرت باشم

چقدر دلتنکتم گاهی ،

مثل فرهاد باشم

مثل اشگ چشمانت ،

اسیرشانه هات باشم

نمی توانه کسی جزتو ،

مرادرگیرکند هرشب

که هم درکت کند جانا ،

غلامِ. عشقت باشم

 

غ..ر..آ



[ پنج شنبه 97/2/6 ] [ 9:23 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

مراافسون چشمانت ز ره ، برده است. این دل ... توخوب دانی ومیدانی

مراافسون چشمانت ز ره ،

برده است. این دل

توخوب دانی ومیدانی ،

مگرسنک است دل

لبانت باده ای دارد که میخانه ،

درش تخته

اگربیهودمیگفتم:گریزپا ،

می شد این دل

ازاین ترسم که برگوید ،

میان جمع خاموش

فدای لحظه هایکه ،

رویایست این دل

ازاین ساغرکه میِ دارد ،

لبت پرترزپیمانه

چنان مستم کن ای ساقی ،

که ره گم کرد دل خانه

عجب افسون چشمانش ،

غلام را کرد دیوانه

سراپا درد وانده است ،

نباشد عشق درخانه

 

غ..ر..آ 



[ دوشنبه 97/2/3 ] [ 10:39 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

سحرگاهان دلم ، دامن کشان رفت .... نه ره گم کرده بود ، آوازخوان

 

سحرگاهان دلم ،

دامن کشان رفت

نه ره گم کرده بود ،

آوازخوان رفت

بسوی آسمان باعشق و،

صد راز

مثال مرغ عاشق ،

نغمه خوان رفت

طنین بانگ دل پرشور ،

ازهر روز

که آهنگ ره کرد و ،

بی فتنه می رفت

نگاهش در دوچشم ،

فتانه ایی بود

به پیشش طاهر و ،

مستانه می رفت

چوخورشید برغلام ،

ریخت آفتاب

که مهتاب بوسه برخورشید ،

داد و رفت

 

غ..ر..آ



[ شنبه 97/2/1 ] [ 3:15 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 112
کل بازدیدها: 362845