سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نپسندید دلم به غیرتو ، به کس عاشق نشدم ....گل فرستادم جای نامه

 

نپسندید دلم به غیرتو ،

به کس عاشق نشدم

گل فرستادم جای نامه ،

که بدانی عاشق هستم

گل فرستادم که به قاصد ،

پیامم دهی

که بجزعطرتو ،

به کس محرم نشدم

گرپیام من شنیدی ،

پَرما. وامکن تو

که به یاردگری ،

غیرتوعاشق نشدم

من که خودشکسته بالم ،

که به بامت نشستم

تومران مرا زبامت ،

که به اذن دل نشستم

همه کس توراشناسد ،

که تویی گهرهستی

تونکین حلقه ی عشق ،

به دلم به مهرنشستی

غم دوریت. غلام کش ،

توبه باغ دل شکفتی

کی دمدعطرتوبرمن ،

نفس سحرتوباشی

گل بوسه لبت را ،

نچشیده داغ داغم

مثل عود بسوزم آخر ،

شررافتاده بجانم

معبد دلم تویی تو ،

توبلوردیده هستی

درخیالم نه بتی تو ،

توهمان معبد عشقی

 

 

غ..ر..آ



[ یکشنبه 96/10/24 ] [ 3:51 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دوست میدارم تو را ، پنهان چرا پنهان چرا ؟ .... پیش همه رسوایم و

 

دوست میدارم تو را ،

پنهان چرا پنهان چرا ؟

پیش همه رسوایم و ،

انکار چرا انکار چرا ؟

عشق گریبانم گرفت و ،

جام مستی سرکشید

ازغم رسوا شدن ،

سردرگریبانم چرا ؟

بند زرین عشق پای دلم را ،

بسته وپرکشید

دردلم موج میزند عشقش ،

سیه کاری چرا ؟

گرچه درسیمای خندانم ،

غمی پنهان شد

زیرچترنسترن هستم و ،

غم چرا ؟

حلقه برانگوشت کنم ،

رسوا شود سِرِعشق

این غلام ومستی و ،

پنهانش آخرچرا ؟

گه زاو دور وآشفته حال ،

کفران میکنم

تاکه میبینم دامنکشان را ،

دست وپاکٌم میکنم

تا به مژگانم. اشک شوق ،

نقره افشان میشود

با نگاه کهربایش  ،

این دل آرام مییکنم

 

 

غ..ر..آ 



[ چهارشنبه 96/10/20 ] [ 7:54 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

وقت خزانم بیا و ، تازه کن دیدار ... که هنگام آن رسید وبیا ، تا

وقت خزانم بیا و ،

تازه کن دیدار

که هنگام آن رسید وبیا ،

تازه کن دیدار

به صدای پای غریبه گمان کردم ،

که تویی

زبس تپید دلم وگمان کرد ،

آن غریبه تویی

بیا که دانه چید خورشید ،

وقت سحر

به وقت خوشه پروین بیا ،

که خوشم تویی

مرامکن از این بیش دلگیر ،

که خزانم

دلم شکسته و ،

اُمید دل غلام تویی

به گردپای توخوشم ،

که برسرم بنشیند

هنگام خزانم بیاید و ،

بالای سرم بنشیند

 

 

غ..ر..آ



[ جمعه 96/10/15 ] [ 10:5 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

تاسایه تو ، برسرما باشد ... پیوسته کنارم ، یارباشد

تاسایه تو ،

برسرما باشد

پیوسته کنارم ،

یارباشد

هرگزگمان مبر ،

دراین وادی

چشمی به انتظار ،

نباشد

بنشسته به بام خانه? تو ،

دل ما

تِیمُم کندازغباربامت ،

دل ما

برسربنهان تاج و ،

سروری کن

غم ها بسرآرو ،

سروری کن

درساکتی? حصار ومنبر ،

گفتم رازها به دلبر

بگشا دراین صحن و سرا را ،

برلب بران سخن دلبر

پرمیکشد این دل غلامِ ،

به سویت

صد نامه نوشتم ،

که ببینم رویت

 

غ..ر..آ



[ جمعه 96/10/8 ] [ 3:19 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

روزها رفتن وشب ، با سیاه چادررسید .... نورفانوس همراه چشم ، می

روزها رفتن وشب ،

با سیاه چادررسید

نورفانوس همراه چشم ،

می دوید

روزها رفتن لابه لای ،

دفترخاطرات

کودکی ها ازپس روزها ،

می دوید

می دوید درکنار رود ،

سرمست وشاد

عمرگذرمی کردغلام ،

مثل باد

می خزید اندیشه ام ،

درامواج روزها

می گسستم بند جهل ،

ازپای اندیشه ها

ازخود آرام پرسیدم ،

ربروی آئینه

برسرم برف باریده ،

یا اندیشه ها ؟

 

 

غ..ر..آ



[ چهارشنبه 96/10/6 ] [ 2:57 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 51
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 341519