عجب زیباست رُخت ، درشب مهتابی ... زّمِرد رنگ دامنت ، زین آسمان
عجب زیباست رُخت ،
درشب مهتابی
زّمِرد رنگ دامنت ،
زین آسمان مهتابی
مرا میبرد دراندیشه ،
همان آبشارنقرآبی
هزاران قطرهایش ،
پلک نقرآبی
چورستن غنچه های زرد ولیمویی ،
ازگل سنک
هزاران غنچه خفته در ،
سبزهای. سرخ آبی
بنفشه در سازباد و ،
چمید. بر رویش پروانه
زند نقش ازلب غنچه ،
به روی. سبز این قالی
برقصید بانسیم بید ،
گیسورها کرد
بدین عشوه کشید. کارم ،
به شیدایی
وزد بربستر دشت ،
عطرگلهای سرخ آبی
غزل خواند دخترمهتاب ،
با لب سرخ عنابی
غ..ر..آ