کنارم نیستی و ، اما ..هنوزخاطراتت هست ... به رویم چشم میبندی ،
کنارم نیستی و ، اما
هنوزخاطراتت هست
به رویم چشم میبندی ،
هنوز برق نگاهت هست
هنوزم درد میگیره ،
ازاین دلتنگی قلبم
چه کارکردی با دل ،
که رفتی و دق کردم
واسم سخت ونفس گیره ،
چرا برنمیگردی
شبیه ابرو بارانم ،
نمیدانی چه کارکردی
منم یک کوهی ازقُصه ،
کسی ازاو نمپرسه
میشم دلتنگ ومات ،
مثل باران رو شیشه
خودت نیستی اینجا و ،
نگاهت جا مانده
توگفتی منتظرباشم ،
مثل کوه یک سخره
چه کارکردی ای عشق ،
غلام گِشته وابسته
میان خاطراتش ذلف ،
به ذلف اوبسته
غ..ر..آ