درون دیده دیدایی ، چوقطره قطره آب شدم ... چوسایه ی سرکشم ، اسی
درون دیده دیدایی ،
چوقطره قطره آب شدم
چوسایه ی سرکشم ،
اسیرآفتاب شدم
نگاه کن ،
مرا کجا میبری ؟
درآسمان من ،
پرازشهاب میشوی
مرا ببرای دلنواز ،
شراربجانم زدی
ستاره چین برکه ام ،
مهتاب ماهی? دلم
غلام دگررها مکن ،
ای نوربرکه ی حریر...
لبالب ازشراب ناب...،
مرا به لای لای دگر ،
بخواب نکن
غ..ر..آ