درتبت میسوزم و ، شعله دارم میکشم ... ذره ذره آب میشم و ، هرشب
درتبت میسوزم و ،
شعله دارم میکشم ...
ذره ذره آب میشم و ،
هرشب آه میکشم ...
نیستم اهل ناله ،
اما جان من است ! ...
میرسدهردم به لب ،
نام تو وآه میکشم ...
چشم زدم خود را ،
ازآنچه آوردم بدست ...
آه مکن لامذهبم پیش خلق ،
خجالت میکشم ...
بارها جان کندم و ،
اما دل دست برنداشت ...
مطلب وخوب می گرفت او ،
من دربوم دل نقشش میکشم ..
غ..ر..آ