بازهم شبی مجاور طوس ...شدم تا بازشود. باز ، گره هایم
بازهم شبی مجاور طوس شدم
تا بازشود. باز ، گره هایم
با زبانی به سلیمان سلامی گفتم
رو سیاه ، به پابوس شما آمدام
گرچه بد بودم و ، چه خوب
ننوشتند جایی نیایم ، به حرم
چشمم افتاد به پنچره فولاد وگره ها
به سخن آمدم و ، گفتم گلم
چند نفرهم سلامی داشتند ، رسانم به شما
می کشاند قافله ما راهم ، سوی رضا ؟
میکشاند پاهایم سوی ضریح
رگه بغضم ترگید و ، به اسم گفتم
چه خبری هست حرم ، خوشبوشد است ؟
این رواق های حرم ، همه خوشبوشد است
آن طرف پنچره فولاد ، غوغا شد است
بازهم صلوات با گره ها ، بازشد است
این غلام گریه کنان ذکر رضا میگیرد
رشته های فلجش ، باز شفا میگیرد
ضامن آهوبگومن کجا برگردم
پیشتان آمدم تا که شفا گردم
کاش میشد وقت رفتن توکنارم باشی
مرد سلمانی نیم یار، تو یارم باشی
غ..ر..آ