میلیون میلیون برگ پائیز ، به پایت ریخت ...
میلیون میلیون برگ پائیز ،
به پایت ریخت ...
نقاش خالق جهان ...
میلیون میلیون رنگ الوان ...
میریزد ازپنجره جهان ...
درامتداد راهت ...
واین قطارزندگیست ...
میلون میلیون برگ پائیز ...
غ..ر..آ
میلیون میلیون برگ پائیز ،
به پایت ریخت ...
نقاش خالق جهان ...
میلیون میلیون رنگ الوان ...
میریزد ازپنجره جهان ...
درامتداد راهت ...
واین قطارزندگیست ...
میلون میلیون برگ پائیز ...
غ..ر..آ
من منتظرمهمان و ،
یک جرعه زندگیم ...
منتظرمهمان و ...
دل خوش ...
یک احوالپرسی و ...
یک فنجان زندگیم ...
بی کینه وکنایه ...
منتظردعای همیشگی ام ...
غ..ر..آ
صد داغ اگربردلم بگذارند ،
فردا دل. بسراغِ !...
تو رعنا خواهم رفت ...
امروزکه قناری دلم ...
میخواند عشق است !...
روزدگرم سراغ ...
رعنا خواهم رفت ...
بلبل به ترانه ...
قمری ها مست ...
من بانغمه ی تو و ...
ترانه خواهم رفت ...
غ..ر..آ
تورفتی:خدا پشت وپناهت ،
هنوزم دیده ام مانده براهت ...
سفرکردی با پَرمهتاب ؟...
دلم منتظر ودرالتهاب ...
من منتظرِعاشق وآن ...
مرهمِ خورشید نگاهت ...
شبنم باعطرتوخوشگیده ...
برلب گلها ...
خوشگیده به در ...
منتظرانِ ِنگاهت ...
غ..ر..آ
تورفتی:خدا پشت وپناهت ،
هنوزم دیده ام مانده براهت ...
سفرکردی با پَرمهتاب ؟...
دلم منتظر ودرالتهاب ...
من منتظرِعاشق وآن ...
مرهمِ خورشید نگاهت ...
شبنم باعطرتوخوشگیده ...
برلب گلها ...
خوشگیده به در ...
منتظرانِ ِنگاهت ...
غ..ر..آ
به سرزلف تودوختم زلف ،
عاقبت زلف توشد شیدائی ...
همه عالم زلف تومیبینن و ،
دل من پیچش موی ترا ...
در دلم هیچ نگنجید جز ،
همین عشق و رسوائی ...
گفته: بودم ،
ازقدحش باده می گیرم ...
وقت آن است که به عهد ،
وفا کنی زین رسوائی ...
غ..ر..آ
آنچه کرد چشمان توبا دلم ،
رسم تعظیم آموخت در دلم ...
قدرت عجاز نگاهت ،
سِرجادوباطل کرد در دلم ...
تا نگاهش میکنم ،
عشق حاصل میشود ...
نازلبخندت رابنازم ،
قندآب کرد در دلم ...
حس دل این است که باچشم تو ،
دین وآئین کامل شد در دلم ...
غ..ر..آ
ازمن غزل و ،
ازتو. اثرِ رد پایت ...
درخانه ی دل ،
جای توخالیست ...
لیلی شدی و ،
من به دنبالت ...
جزمن به خدا ! ،
دیوانه ای نیست ...
نگذاربرودعشق تو ،
ازدل من ...
حبس کردم عشق ترا ،
درقلب و ...
درهرنفسم جزدم تو ،
هیچ مسیحا نفسی نیست ...
غ..ر..آ
برای عاشقی گاه ،
ابر وباران لازم است ...
لحظه های عاشقی را ،
تشنگی باران لازم است ...
وقتیکه می آید بسویت ،
زیرباران ...
برای چترگیسویش ! ،
باران لازم است ...
گاه برای کهنه دردهای ،
عاشق ...
مرهمی با دست ،
یاران لازم است ...
غ..ر..آ
صدای آشنای تو ،
نسیم صبح امروزم ...
شمیم دلگشای تو ،
دوای بغض دیروزم ...
به لبهای تب آلودت ،
که شدطلوع گرم هر روزم ...
نگاه باصفای تو ،
مه وخورشید روحم ...
غ..ر..آ