تنک غروب که نارنج میشه آسمان .... جاری میشه اشک غم رو
تنک غروب که نارنج میشه آسمان
جاری میشه اشک غم رو کونه هام
دست خودم مرهم ، واسه اشک چشام
چادرشب آمد و ، پهنای اشک غلام
ذهن من درگیر آن تیر و؛ نیز و اصغر است
لاله ی گوش زخمی ؛ دست زینب مرهم است
هرکی را دید میگفت خارجی ها کی اند
وآن کودکی که دامنش سوخته ، کی اند
سنگ بود وناسزا وغربت ویک شهر اشنا
درخرابه تشت بود وسربابا و رقیه دربلا
زینب و دلواپسی های شهرغریب و مردم آشنا
خطبه اش درهم شگست ، کاخ یزید بی حیا
غ..ر..آ