مراسرمست و ، شوریده کردی ... گذربر کلبه? ، ویران نکردی
مراسرمست و ،
شوریده کردی
گذربر کلبه? ،
ویران نکردی
خودت مستی وما را ،
دیوانه داری
گذرکن برکلبه? دل ،
حبیب. بیمارداری
پریشان حالم همچون ،
زلف یارم
پریش و مست ،
درِمیخانه زارم
شدم انگشت نشان و ،
شهره شهر
تومی دانی زشیدایی ،
دادگر
نگرانم نکنه ،
که نگاهم نکنی
نگرانم که می? ناب ،
به جامم نکنی
کشتی دل به کل نشسته ،
ناخدا بیا
به کمان روی چشمت ،
دلباخته ام بیا
من شیدا ازآنرو ،
به تودل داد ام
چو غلام به پایت ،
افتاده ام
غ..ر..آ