درهم آشفته مکن ، گیسو ... که بیمار و ، تبدارشدم هردم آن شانه
درهم آشفته مکن ،
گیسو
که بیمار و ، تبدارشدم
هردم آن شانه نکش ،
گیسو
مده آزار و ، گرفتارشدم
گاه میان خلوت تنهای ،
ازعشقت
همچوابرخزان ، اشکبارشدم
اختران غرق تماشا بودن ،
تا سحر
گونه ام سرخ و ، تبدارشدم
هردم از در.طلب میکرد ،
چشم
زدرآئی تو ، دلکش ومستانه
برسانید آوای مرا و ،
بگوید ؟
که غلام مست توهست و ، دیوانه
ضربه تک تک ساعت به سحر ،
نزدیک شد
ضربه میزد که برو ، میخانه
غ..ر..آ