دریغ ازیک نگاه
(دریغ ازیک نگاه)
نشسته ام درانتظار سپیده سرنمی زند
غبار بی سوارمن ، به دشت پر نمی زند
دریغ از یک نگاه ، کسی به درنمی زند
چراکسی ، چراغی برسر درنمی زند؟
صدای آشنایی: ازاین دریچه سرنمی زند
به غیرسایه ی اتاق ، پرنده پر نمی زند
درخت تاک بودم و ، پرازخوشه شراب
برای نوشیدن آن پرده کنار نمی زنند
[ یادداشت ثابت - چهارشنبه 93/9/20 ] [ 5:31 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]