(رگهٌ سپید مرمرین شفق)
(رگهٌ سپید مرمرین شفق)
نگاهم بارقص شفق درهم آمیخت
وشب پرخواهش هنوز.روح مرامیخواند
رگهٌ سپید مرمرین شفق
جامهٌ آبی یش رابه رخ میکشید
فانوس ازپشت لامپ دود زده
شرمنده بالاوپائین می شد
سایه سنگین سخرها بانسیم پرکشیدند
بریان جُسته ، ازدیوشب رقصیدند
شبنم به تن ساقه می لغزید
غنجه درگهواره او رادریا می دید
مکث قطرات شبنم ،
به تن ساقهٌ ی گل زیبا بود
تقرب دراندیشه سبزترشد
درکلام الفاظ ، غلام مجذوب شد
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 95/1/5 ] [ 10:57 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]