چقدر دنبال آن لحضه می کشتم عزیزم باز پیدا شه
درد های یک مادر عاشق رانده شد از کانون خانواده و همسر!
پس ازپایان دوره تحصیلات دانشگاه ازواج کرد سمره ازدواج
یک فرزندپسربودبعدازشش سال به علت بدرفتاری شوهروخانواد
شوهربابیماری روحی به دامان پدرروی آورد ورسرانجام دربهار
نود وپنج بسوی حق شتافت روحش شاد
چقدر دنبال آن لحضه می کشتم
عزیزم باز پیدا شه
می دونستم که ممکن نیست
دوباره باز پیداش شه
به دنبالش هی می کشتم
تا طوفان باز تکرارشه
چقدر آرامشم می شد
وقتی بچه م پیشم باشه
توخوب فهمیدی که بی او
عجب دیوانه ای میشم
نگیر این حق ازمن تو
نزار چشمم بی نور شه
به دنباله تومی گردم
اگر، ردی ازتو پیدا شه
دوباره فکر، من میشی
یه جا ، درخلوت وتنها
برای باورحرفهایم
قسم می دی به جون سامیارم
همین وخاطرت باشد
کسی مثل من عاشق نیست
اگرچه دارم ، میرم
یک روزی حق ومیگیرم
توشکلی ازیه مرد بودی !
ولیکن ، مرد نبود تو
سمانه باسکوتش خوب فهمید
شاید روزی بفهمی تو ؟
غ.. ر..آ