کویرم خشک وتنهایم خدایا .... کویرهم صحبتش باد وسرما
کویرم خشک وتنهایم خدایا
کویرهم صحبتش باد وسرما
کویررویای ، دریا نداره
کویر شبها یش ، پُرستاره
کویروتک درخت وبرکه ی خشک
که محکم کرد ریشه ، درخاک
ترک خورد تنش ازباد صحرا
نگودیوانه هست وما ند تنها
گذرگرکند چوپانی از را ه
بهش تکیه زند آرام ، گیره
صدای نغمه ی چوپان ونی وباد
گرفت خستگی را ازتنش خاک
دلش دریا شد و درخواب می دید
که چوپان رفته و، باران بارید
که او گفتا غلام ، کویرانگیزه داره
محاله تک درخت ، تنها بمیره
غ..ر..آ
[ یکشنبه 95/6/28 ] [ 4:41 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]