به بام ایستاد ام شاید از دور ببینم ... افق ازشرق و ، از قبله نور
به بام ایستاد ام شاید از دور ببینم
افق ازشرق و ، از قبله نورت ببینم
پیاده یا سواره لشکری است یوسف ما
یقین دارم تماشا می کند ؛ لیلی یوسف ما
همیشه ماه پنهان نیست پشت ابرها
هویدا میشود روزی ؛ عشق زهرا (س)
غلام پیر وجهان تشنه ی ؛ دیدارجانان
بیاجانا که آماده است ؛ تخت سلیمان
چراغان میشود گوچه وباغها و ایوان
زمستانم بهار و ؛ بهارم رنگ الوان
غ..ر..آ
[ جمعه 95/9/12 ] [ 9:14 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]