من خدایی ازتو میسازم ، خدا ..... درخیالم خانقایی ازتومیسازم خد
من خدایی ازتو میسازم ، خدا
درخیالم خانقایی ازتومیسازم خدا
خیس میشم زیرچتر پلکه چشمانم چرا ؟
دستم ومحکم گرفتم به دامانت ، خدا
گفتم او راعاشقی کارآسانی که نیست
پرده پوشی ازرازها کارآسانی که نیست
آه شدم بندی زندان دنیا ، چرا ؟
این همه تصویرزیباه ، زمستان است خدا
من بجزتوهرشب مهمان رویا میشوم
نامه ها را پاره و ، غرق دنیا میشوم
هرچه ساختم با تو می دانم که هست
صبح غرق سیاه موج ، موها میشوم
دورم ازکعبه ونزدیکتراز ، کعبه توایی
برمیگرددغلام ، سرور آن روز توایی
غ..ر..آ
[ چهارشنبه 95/9/17 ] [ 8:2 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]