زره زره رفت دلم ، دامن کشان ..... می کند او مرا ، انگشت نشان
زره زره رفت دلم ، دامن کشان
می کند او مرا ، انگشت نشان
گرنمیخواهی بمانی بادلم
مانده داغ دوریش ، رو دلم
وای ازدل که با دست خودم
رد پایش راچرا نابود کنم
عشق که جایش ماند کنج دلم
اوشده یوسف و، ماندعشقش دردلم
داره میباره باران روی گونه هام
ازتوفریاد دارد ، این مجنون دلم
لحظ ای پیچید صدا درگوشم گلم
کی بیایدعطریاس با نسترن گنج دلم
زره زره میرود دل دامن کشان
این غلام رسوا شدو ، انگشت نشان
غ..ر..آ
[ شنبه 95/10/11 ] [ 12:1 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]