کجایی که ازگیسوی بلندت ، .. حکایت کنم ..تاعاشقان صلا زنند که با
کجایی که ازگیسوی بلندت ،
حکایت کنم
تاعاشقان صلا زنند که بازشود ،
گره اززلفت...
ای شهرزاد قصه گو ،
درنگاه توکه مینگرم
چه شیرین ازلبانت وام گرفته اند
ای شیرین ترازشهدعسل
پروانه ها با تردید ،
به ساقه ات می پیچند
لبهایت ازکه آموخته ؟
این رفتارنرم را
که درحریراندیشه ام انداخت
که دربسترخیالم ،
برزُمردین تخت تگیه زنم
ولشکرغم رابانگاهت براندازم
راستی کدامین روزبود !
دخترآفتاب گیسوان تورا بافت
ویا زهره افسونگر،
در دل شب...
سورمه درچشمانت ریخت
رویت به روی گل میماند و
دندانهایت دُرنشان
ازکدام قبیله ایی تو ؟
که درقصرخیالم ، رویایی ؟
که ازعطر گل نور
به آهنگ نسیم می تازی
تامرداب ها را ،
برآشوبی
وبا نغمه پرندگان
آوازگویر ما گردی
وقامت تورا ، غلام ،
درغزلهای جهان تفسیرکند.
غ..ر..آ
[ یکشنبه 95/11/17 ] [ 10:44 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]