می رانم درسکوت سینه ، خشم را ... نغمه های سرد باد و ، سخره ها
می رانم درسکوت سینه ، خشم را
نغمه های سرد باد و ، صخره ها
زیراین طاق نمناک چشم
میشوند درهم ، با سایه ها
نغمه هایی که اسرار دلند
تلخ اما. درسینه جا خوش کرداند
بحرچه ازما گریزانی ، یار چرا ؟
پای ما لغزید ه ، درشیب راه ؟
درغبارشوم مهتاب ، میترسم چرا ؟
شب ازاین رویای خواب ، میترسم چرا ؟
درسکوت خاک عطرآگین شب
ناشکیبا ازسایه ها میگریزم چرا ؟
همچوگلهایی که مستند ، ازشبنم
ما زاین مستی گریزانیم چرا ؟
سرد وسنگین میرویم آخر ، روی دوش
کی بگیرد غلام ، جام ازمی فروش
غ..ر..آ
[ شنبه 95/12/7 ] [ 8:36 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]