درکدام قصه ته قصه تورا ، فراموش کنم ..... آه سرآغازتوو ، ته نامه
درکدام قصه ته قصه تورا ، فراموش کنم
آه سرآغازتوو ، ته نامه فراموش کنم ؟
آه درآن نامه که از ، غم یار گفتم :
ساغر چشم تورا ، کی فراموش کنم
شوروشینی به دلم گفت بساز ، قافیه ایی
عشق را تاابدوالدهر ، محالهِ فراموش کنم
هر ورق ، گشت سیاه مشق خاطرها
خاطرات شب هجران ، فراموش نکنم
لحظه هاراهمه با جوشوخروشم ، بنگر
ندمی ، دم به روح وتن من. چه کنم
ساقیا ساغرمی را بدستم ، برسان
قهوه تلخ قجرهم که دهی نوش کنم
توهمانی که از روزعزل ، میخوانی
چوغلام غلامان ، غزلت گوش کنم
غ..ر..آ
[ جمعه 95/12/20 ] [ 5:20 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]