باچشم دل انگیز توهر ، پیمان که بستم ... فریادزدم ، پیمانه ی ، پی
باچشم دل انگیز توهر ، پیمان که بستم
فریادزدم ، پیمانه ی ، پیمان شکستم
دیوانه گسستم ، غم ، ازدل شیدا
کم فتنه گری کن ، که پیمانه شکستم
جزخواهش بی جا وهوس ، ازتوچه دیدم ؟
این چشم دلم را به چشمان هوسبازتوبستم
آن فته گری وهوسم ، سربُریدم
درگورنهادم ، به عزایش ، نگریستم
می. خورد و غلام و ، درمیخانه نشسته
غیرازتو وساقی به هیچ ، دل نبستم
عمری گذاشت و ، شد خزان وبهاری
سخت دل بُبرم ، زتو وآن میگُساری
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 96/1/3 ] [ 9:54 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]