رسیدام به انتها ، آغازعشق من تویی ... می مانمت درانتظار ، بیا مر
رسیدام به انتها ، آغازعشق من تویی
می مانمت درانتظار ، بیا مرا رها مکن
دانی که من هم عاشقم ، ای کس بی کسم
مرا دراین دشت جنون ، به دست باد رها مکن
ماهی این برگه ام و ، با ابر و باران آشنا
میمیرم اینجا بی تومن ، میرآب مرا رها مکن
من درهوای عشق تو ، عمری نفس کشیده ام
دانا توای ، به حال خود مرا دگررها مکن
دانی که من به غیرتو عاشق کس نگشته ام ؟
به جرم این غلام دگر، بیا مرا رها مکن
چوبرگ زرد کوچکم به زیرپای رهگذر
دراین خزان بیادگر ، مرا به باد رها مکن
غ..ر..آ
[ چهارشنبه 96/1/23 ] [ 10:19 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]