من خیره به آئینه و ، آئینه به من باز .... آهی کشیدم که چه شد ، ا
من خیره به آئینه و ، آئینه به من باز
آهی کشیدم که چه شد ، ای سرتن ناز
ازعشق دل انگیزتو ، بهانه داشتم
آهسته به آئینه گفتم ، کودلبر تن ناز
برتن فشاندم عطر ، فراوان
برچشم کشیدم سرمه ی کرمان
باد آید وافشان کند ، زلف تورا جان
من خال لبت را ببینم ، بالای لبت جان
اوهست ومن ، عاشق وشیدا
من مات شدم زینهمه ، افسونگریش باز
دیدم به تن گیتی ، سبزه قبایی
خندیدم وگفتم ، چه زیباه شده ای باز
دیدم همه حکمت ، درمردومک چشم
عکس رخ خویش ، به رخسارِ توزیبا
گیسوچوافشان بکند ، جان بگیرم
من پنجه به تار بنوازم ، تو به آواز
آئینه ی عشق بودی و ، غلام درحسرت
این قصه چه گویم ، نشکنی ای دل تن ناز
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 96/2/28 ] [ 3:6 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]