شوریده ام و ، بی سر وپا ، سویت ... من شُهره شهرگشتم و ، انگشت نم
شوریده ام و ، بی سر وپا ، سویت
من شُهره شهرگشتم و ، انگشت نمای تو
دیوانه بسیارهست چون ، من دیوانه ؟
ناخدا به ناو میگفت ، هستم خدای تو
بسیارغزل گویم ، چون سازغزلهاای
آمد به درخانه ، چون عاشق به گدای
رخسارمکن پنهان ، رنجورتومی گردم
زنجیروفا را من ، به پای تومی بندم
آنچشم سیه مورا ، چون شیرشکاردارم
آهوی گرفتار را ، بند زپای ، بردارم
میسوزد ازعشقت ، بازاین دل دیوانه
برداشته ام یارا ، دستی به دعا سویت
امشب غلام مست است ، باجام تودرخانه
گرکرد خطاای باز ، یارش ببخشا یت
غ..ر..آ
[ دوشنبه 96/3/8 ] [ 8:9 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]