بیا ای بهتر از جان مگراز ما ، بهتری دیدی ...... زما رخ تابیدی و
بیا ای بهتر از جان مگراز ما ، بهتری دیدی
زما رخ تابیدی و به چشمت ، دیگری دیدی؟
به چشمم چومی بینی گرانی های دردم را
به گل شبنمی بنشست به قطره ، گوهری دیدی
به فریادم برس جانا ، درآغوش تو دارم جان
گمانم اختری دیدی ، درآسمان سحرگاهان
مگرافسون شدی جانا ، ز افسون ها ، می دانی؟
نکردی حال ما راخوش توافسونگر ، کجا دیدی؟
مرا عقلی نمانده باز زعشقت ، بجزچشم ترم اینجا
بسوز ای آتش جانم ، توهرجا ، خشک و تر دیدی
توحق داری ای غم ، که دست از ما نمی داری
تو با کمتر کسی جزما ، دل غم پروری دیدی
مسوزان عشق ، غلام را ، مگرائنکه سزاواراست
که او رانهال خشک و بی ، برگ و بری دیدی
چوآن جورخزان آمد ، تهیدستی نصیبم شد
میان باغ این گیتی توای گل ، گل دیگری دیدی
غ..ر..آ
[ دوشنبه 96/3/22 ] [ 9:41 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]