غم درون دیدام را ، قطره قطره آب کن .... سایه سرک میکشد ، توافت
غم درون دیدام را ،
قطره قطره آب کن
سایه سرک میکشد ،
توافتاب کن
شراربه جانم انداخت ایی ،
اما !
بیا وشب مرا ،
تومهتاب کن
بی تومستی یم ،
عذاب میشود
توجام مرا ،
پرازشراب کن
نگاتومرا ،
به اوج میبرد
توآسمان مرا پراز ،
شهاب کن
بیاکه خوش می آیی ،
ازسرزمین عطرها
بیا وآسمان شهرمرا ،
پرازشهاب کن
بیا که بس کنند ،
لای لای مطربان
توباحریرنگاهت مرا ،
مست شراب کن
بیا که جمعه ها شدن قطارو ،
ما بی قرار
کدام جمعه غلام را ،
سوار می کنی ؟
به گرمی لای لایت ،
چوکودکی !
مرا مست و ،
توخواب می کنی ؟
غ..ر..آ
[ جمعه 96/4/23 ] [ 2:39 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]