زارشد چشمم ، ازنیا مدن تو ... می دود به ره ، به شوق دیدن تو
زارشد چشمم ، ازنیا مدن تو
می دود به ره ، به شوق دیدن تو
رشک میبرم به شبنم ، روی گل
که چمیده تاسحر ، پا به پای تو
بیا به رخسارما کمی ، رنگ امید بپاش
چوماهتاب زلف خود ، به شب مپوش تو
بیا وشبم را ، پراز ستاره کن
توماهتاب باش و ، عطرگل یخ را تازکن
بیاکه غلام را خوش باد ، از چمید نت
سحرآمد وبلبل چه کند ، وقت رفتن نت
غ..ر..آ
[ دوشنبه 96/6/13 ] [ 9:47 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]