سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آنروزکه درآئینه شدم ، خیره به رخسار .... گفتم:چه بگویم ، ازاین

 

آنروزکه درآئینه شدم ،

خیره به رخسار

گفتم:چه بگویم ،

ازاین دل گرفتار

 

درمردمک چشم ،

سرمه کشیدم

گفتم:که تو تودانی ،

که ازعشق چه کشیدم

 

کی خواهد آمد ،

پنجه برتارزنیم باز

برتن بزنیم عطر ازآن ،

قوطی عطار

 

من خیره به آئینه واین ،

موی سفیدم

از دوری او ،

رنج کشیدم

 

گفتم:چه به گویم ،

ازاین حسرت دوری

هم کیش ومات شد غلام ،

ازاین صبوری ؟

 

 

غ..ر..آ



[ یکشنبه 96/6/26 ] [ 12:31 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]

دیگر امکانات


بازدید امروز: 176
بازدید دیروز: 82
کل بازدیدها: 363686