بیا ای صیاد دلها بیابگشای ، قفس را ... کشیده به زندانم هوس ، ن
بیا ای صیاد دلها بیابگشای ،
قفس را
کشیده به زندانم هوس ،
نفس را
دلم میخواهد ،
پرگشایم
به پای خانه ی ،
دلبرگشایم
به لب بابوسه ی ،
شیرنش از دور
تنم با یاد عشقت ،
میسوخت
تو میدانی حال ،
شورید ام را
که دلتنگ توبود و ،
سینه میسوخت
شبانگاهان بیا مه ،
جان بگیرم
به تن عطرنفسهای ،
جانان بگیرم
هزاران بوسه بخشم ،
به مهتاب
حدیث عشق ازآن ،
جانان بخوانم
غلام را شاعری ،
هست بهانه
حدیث ازمستی ،
دلبربخوانم
غ..ر..آ
[ جمعه 96/7/14 ] [ 8:47 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]