مرا افسون چشمانت ، کردی و رفتی ... خبرازحال ما داری و ، رفتی ؟
مرا افسون چشمانت ،
کردی و رفتی
خبرازحال ما داری و ،
رفتی ؟
بجز چشم افسونگرت ،
جانا
مرا در باده افکندی و ،
رفتی
نمی خواهم بگریزم ،
من آخرعاشقت هستم
نمی خواهم آغوشی ،
عزیزم عاشقت هستم
نمی ترسم ز رسوایی ،
برایم نامه ای بنویس
اگر رفتم سفر جانا ،
توبرسنگ مزار بنویس
نمی ارزد به بی مهری ،
فدای لحظه هایت شم
بیا شاد کن. این عاشق ،
فدای گفتمانت شم
بیا بگزاربه این ساغر ،
لب شیرین شکر جانا
توخود دانی که مست و ،
خراب توام جانا
من افسون چشماتم ،
قدم برچشم ما بگزار
غلام بیمار ومیسوزد ،
قدم بر این. سرا بگزار
غ..ر..آ
[ دوشنبه 96/7/24 ] [ 3:41 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]