بردامن دشت باد ، وزیدن کرد ... گیسوی چمنزاررا ، بریشان کرد
بردامن دشت باد ،
وزیدن کرد
گیسوی چمنزاررا ،
بریشان کرد
ازعطردلاویز ،
تن گل ها
سرمست مرا ،
فصل بهاران کرد
چشم بستم و ،
بسبک روح کشتم
همچون غزال ،
به کوه می کشتم
پیچک شدم و پیچیدم ،
برشمع خانه دلبر
خود را برسانم ،
که تا بوسه گیرم
این تشنگی وعطشِ ،
مرتعش من
این روح غلام ،
دربراو جان بگیرد
غ..ر..آ
[ چهارشنبه 96/9/1 ] [ 7:0 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]