سحرگاهان دلم ، دامن کشان رفت .... نه ره گم کرده بود ، آوازخوان
سحرگاهان دلم ،
دامن کشان رفت
نه ره گم کرده بود ،
آوازخوان رفت
بسوی آسمان باعشق و،
صد راز
مثال مرغ عاشق ،
نغمه خوان رفت
طنین بانگ دل پرشور ،
ازهر روز
که آهنگ ره کرد و ،
بی فتنه می رفت
نگاهش در دوچشم ،
فتانه ایی بود
به پیشش طاهر و ،
مستانه می رفت
چوخورشید برغلام ،
ریخت آفتاب
که مهتاب بوسه برخورشید ،
داد و رفت
غ..ر..آ
[ شنبه 97/2/1 ] [ 3:15 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]