در میان شبِ ، تار وکبود .... دل سکوت بشکست و ، پرده راز گشود
در میان شبِ ،
تار وکبود
دل سکوت بشکست و ،
پرده راز گشود
یک پیاله می ،
ازآن میخانه زد
مستی اش درشیشه ،
انگورنبود
زآن همه دردها که می لغزید ،
درسینه اش
درنفسهایش بجزعشقت ،
هیچ نبود
غم فرومی ریخت و ،
فکرش شاخه ی زیتون صلح
بیصدا فریادش ،
درتو بود
خانه دل ،
خانه زاد عشق تو
درهوای عشقت ،
غلام مستانه بود
غ..ر..آ
[ دوشنبه 97/2/10 ] [ 8:34 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]