بنگرکه در این صبح دلاویز ، شبنم به روی گل نشسته ... بلبل به طرا
بنگرکه در این صبح دلاویز ،
شبنم به روی گل نشسته
بلبل به طراوت دشت ،
برشاخ درختی نشسته
خورشید که از آن دور ،
رنگ طلا ریخت
ازچشم آن قله برفی ،
مهرش بجان دشت ریخته
سیمرغ طلایی با پرو بالش ،
بربام جهان نقش کشیده
باجام بلوری که درآن شراب است ،
برکام جهان نور ریخته
آن گرمی که بر برگ گل است ،
ازبوسه ی خورشید
جادوی اواست ،
که بلبل شده شیفته
سرمست غزل خوانِ ،
صبح بهاریم وصد شکر
بگذارکه غلام باشد و سجاده و ،
صد شکر
غ..ر..آ
[ شنبه 97/3/5 ] [ 11:33 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]