دالان دیدگانم هرشب ، درعمق رویا راهی داشت....ازپشت پنجره های بست
دالان دیدگانم هرشب ،
درعمق رویا راهی داشت
ازپشت پنجره های بسته ،
درقلبم کام برمی داشت
می خواستم سخن بگویم اما ،
تصویردرمه آئینه رفت
موی توبه رنگ ساقه گندم ،
همراه نسیم شالیزارمیرفت
آنجاکه نگاهم عاشقانه موج میزد ،
درقاب طلائی خورشید رفت
دیدم که شبنم مژگان غلام ،
همراه مه صبگاهان میرفت
گفتم که سفررویای عاشق است ،
یک لحظه شیرین ودردآلود میرفت
آن شب که ازجام تونوشید غزل ،
همراه توبا رویا میرفت
غ..ر..آ
[ چهارشنبه 97/4/13 ] [ 11:1 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]