در میکده بهانه کرد دلم ، پریشان گیسورا شانه کرد دلم .... به ساز
در میکده بهانه کرد دلم ،
پریشان گیسورا شانه کرد دلم
به سازاهل هنرغزل میخوانم ،
هزارشکرتورا بهانه کرددلم
قفس بشکن ونظاره کن ،
توبه های بشکسته ی ما
ره میجوست غلام درکویر ،
نه کاروانی بود نه رفیق ما
به درگه اودست التجاب بردم ،
هزاران اخترره ونشانه اوست
به شورنغمه زدم جنگ به تار ،
که اینهمه روح درمیخانه اوست
غ..ر..آ
[ پنج شنبه 97/4/21 ] [ 10:34 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]