غزلی تقدیم به امام رئوف
خرمن زلف تورا باد صباه ،
شانه کشید
بهرچی قهرکنم. زلف رهایت ،
مرا میکشید
پیش رویم. توهمان ،
باغ بهشتی یاس من
دست تو باده وآن ،
بلبل مست مرا میکشد
دخمه لب بودم و ،
پیش توشکفت لبم
غنجه بسته ی باغ ،
پیش تو قد میکشید
گرمی بوسه خورشید ،
برتافت بربام تو
نگهم سوی تو بود و ،
سردی پرکشید
من خسته به این باورم ،
ای رِئوف
که هزاران غلام را ،
به پابوس کشید
غ..ر..آ
[ سه شنبه 97/5/2 ] [ 9:29 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]