دوبازو باز کرد ماه و.حلاش گمان و ، دل ما میبرد ماه تاب
دوبازو باز کرد ماه و.حلاش گمان و ،
دل ما میبرد ماه تاب
زدم تکیه برسنگی نگاهم سوی محراب و ،
عجب عشقی دارد این ماه تاب
خزید ابری وگیسویش پریشان کرد ،
زچشمم پنهان کرد ماه تاب
دلم گرمیگرفت و مثل اسپند ،
ناله میکرد درابر و دود
پرنده برسرساقه بنشست و ،
فریاد میزد ماه تاب ماه تاب
غلام قوس وقزح را درمحراب دید ،
میان تاق محراب دید ماه تاب ماه تاب
غ..ر..آ
[ یکشنبه 97/6/11 ] [ 10:52 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]