پُرازحرفه نگاهت ، درسکوت شب
پُرازحرفه نگاهت ،
درسکوت شب
نه رمل و نه اسطرلاب ،
پُراز رازی درشب
حضورت در وجودم ،
مرا زنجیرکرد
سکوت پُرهیاهویت مرا ،
غافل گیرکرد
توبانقش وجلاهستی ،
چه در روز و چه درشب
فقط میشه بزاری روی قلبم ،
دست
تودنیای غلام هستی ،
توماهتاب وماه هستی
توقاب پنجره بنگر ،
مرا درخود پیدا کن
نشان شیدایی دل را ،
درونِ زخمم پیدا کن
زمانه رنگ عوض کرده ،
زمینش پُرزنیرنگ است
کجایدصدق وصادقها ،
که صادقها زخم خورداست
غ..ر..آ
[ جمعه 97/7/6 ] [ 3:3 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]