بازیاد ایام شد ومن ، درخم کوچه ... ازشوق دیدارتودلبر ، نشستم س
بازیاد ایام شد ومن ،
درخم کوچه
ازشوق دیدارتودلبر ،
نشستم سرکوچه
ساقی نیامد ،
که ازجام وجودش
دیوانه ومست گردم ،
سرکوچه
دل یاد توکرد وبه هر ،
رهگذراین گفت
هرگزنرود خاطرآنشب ،
سرکوچه
بازعطرتوپیچید و ،
غلام یاد ایام
دل پرگشود و نشستم ،
سرکوچه
دل یاد توبود و آن ،
چشم سیاهت
هرگزنرود خاطر ایام و ،
یادش سرکوچه
غ..ر..آ
[ دوشنبه 97/7/9 ] [ 1:29 عصر ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]