گیسوبهم ریختی و ، گرفت حال مرا .... رها کرد دوگیسوبه باد و ، ب
گیسوبهم ریختی و ،
گرفت حال مرا
رها کرد دوگیسوبه باد و ،
بهم ریخت مرا
برگرد وبیا ،
که دل برگردد
بنشان آتش سرکش ،
که برگردد
هرجاکه میروی پشت هر ،
زرّه پنهانی
دل میبر و،
برنمی گردانی ؟
شیدایی ما ،
مگر هویدا نیست ؟
غم دوریت مگر درما ،
پیدا نیست ؟
سوغات عشقی ،
که میراثش وفا ست
ای دلربا. مگرغلام هم ،
بی وفا ست ؟
غ..ر..آ 9/7/97
[ پنج شنبه 97/7/12 ] [ 7:4 صبح ] [ غلامرضا رمضانی آقداش ]